واژه واژه سطر سطر زندگی

عاشق اسمم می شوم، وقتی... تو صدایم می کنی

الهی شکر

  • ۰۰:۰۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۶۸

یه ترم عالی

  • ۱۹:۱۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷۵

بعد از شش سال ، به همین سرعت ....

  • ۱۱:۴۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۴۲

نوانگار

  • ۱۲:۲۵

دستامو گرفتی و میرقصیم....میگی : بخند... به این دنیای گذران بخند که امروزم میگذره....

میگم : کنار تو شادترین دختر جهانم ....

میرقصم و میچرخم .... میرقصم و میخندم .... به تموم این سختی ها ... به تموم نشدن ها .... به تموم اتفاق های شیرین و تلخ گذشته .....

مگه ما نبودیم که نرسیدن ها رو به رسیدن تبدیل کردیم ؟!!

کی باورش میشد بعد 6 سال یه روز بهاری خوب دستات روی کمرم باشه و لبخندی به پهنای صورت روی لب هام و با هم برقصیم ؟!!!

میچرخم.... یادته اولین ناهاری که با هم خوردیم ؟! رستوران شاطر عباس ؟!

من هنوز لبخنداتو فراموش نکردم... وقتی داشت دلم از دیدنت چکه چکه میریخت .... اینقدر که برام زیبا بودی .... اینقدر که برام خواستنی بودی....

میجرخم .... یادته گفتم اگه نشه دیگه تمام ؟!!! خودمم از دروغ هام خنده م میگرفت.... مگه بدون تو میشد ؟!!! مگه بدون تو دوام میاوردم وقتی قلبم دست تو بود ؟!!!

میچرخم .... من خوب نبودم.... من خوب نبودم و کنار تو خوب ِ خودم شدم.... با صبوری هات .... با مهرت ... با وفات ....

میچرخم .... اشکات یادم میاد .... تو ِ دل نازک ِ من وقت جدا شدن توی فرودگاه چقدر اشک ریختی از این دوری .... و منی که سعی میکردم ناراحتی هامو نشون ندم و اشکایی که قورت میدادم.... از همون اولین دیدار تا به الان ...

میچرخم .... وقتی که توی اتاقت خودمو به خواب زدم و آمدی سمتم و صدام زدی ..... با فکر خواب بودنم در آغوش کشیدیم و بوسه بارونم کردی.... و آروم گفتی : بخواب عشق نازم .... وقتی دستاتو دور تنم حلقه کردی و منو به خودت فشردی و خوابیدی ....

میچرخم .... توی حرم کنارت وایستادم.... چادرمو گرفتی که شالمو درست کنم .... این منم کنار تو .... کنار خانواده هامون .... وقتی صیغه ی عقد جاری شد و من و تو برای هم شدیم .... وقتی با هر اشاره حس میکردم گناهانم میریخت .... وقتی که از خدا میخواستم بهترین باشم فقط برای تو .... و برای جز لبخند تو تلاشی نکنم .... وقتی که به خدا التماس کردم که منو جز به چشم تو نیاره .... که چشمام همیشه دنبال تو باشه .... که چشمات همیشه روی من باشه .... که دستامونو توی دست هم گذاشتیم و با هم رفتیم برای شروع شادی هامون .... که اولین هدیه مونو یکی از خادمین حرم وقت خروج بهمون داد .... کارتی که حرم امام رضا رو نقش داشت ....

میچرخم .... من میون دریای جنوب روی لندی کرافت کنار توام .... دور از چشم بقیه مسافرها میبوسیم و عکس میگیری .... بادی که میون اون گرمای مرطوب به صورتم میخوره ... و خنده های از ته دلم ....

میچرخم .... توی بازار دست توی دستت دارم .... با دست دیگه ت خریدا رو جابجا میکنی و هرچی میگم حداقل دو تاشو بده من دست بگیرم نمیذاری....

میچرخم .... چشمامو توی آغوشت باز میکنم .... و چه دلپذیره که اینقدر به من نزدیکی ....

میچرخم .... ازت دلگیرم و مدام عذرخواهی میکنی و دستامو میگیری .... نمیدونی وقت دلگیری همین که دستامو میگیری همه ی دلخوری ها آب میشن و میریزن و میرن ....همین محبت کوچیکت منو دوباره به زندگی برمیگردونه ....

میچرخم .... توی مبل فروشی میشینم روی یه مبل و میگم این خیلی راحته .... حتی برای تغییر رنگ پارچه ش هم تصمیم میگیریم.... اینقدر واقعی که انگار همون هفته قراره بخریمش.... بعد میایم تو ماشین و میگم : من و تو دیوانه ترین زوج تاریخیم....و با هم میخندیم ....

میخندم .... به تموم ناامیدی هامون از زندگی میخندم .... به همه ی گرونی ها و فشارها که همین اول کاری انگار کمر هر دومونو خم کرده ....

میخندم .... مگه نه اینکه بعد از هر سختی آسونیه ؟!

میچرخم و میچرخم .... ماییم کنار هم .... لب دریای جنوب .... توی جنگل های شمال .... توی بازار .... توی خونه .... حافظیه .... سعدیه .... سر روی شونه ی هم توی جاده ها ....باغ .... کویر... همه جا.... برای شروعمون ماییم و تا انتها هم قراره ما بمونیم ... دوست دارم که ما بمونیم .... بیا توی تموم بلندی ها و پستی ها بخندیم .... بخندیم و برقصیم .... چون هر روز و هر دقیقه مون با یه چرخش تمومه .... به همین کوتاهی ....

   

پ.ن : چالش نوانگار به دعوت لیمو جان ....

گرچه دیر ولی هر کسی دوست داشت تا 23 مهر تمدید شده و دعوته ....

این آهنگ والس (شماره دو) برای من پر از همین بلندی و پستی هایی بود که تجربه کردم ..... و گاهی پر از روزمره جاتی که برامون اتفاق افتاده .....

 

تقدیم نوشت : از تو نوشتم و لحظه هامون .... پس تقدیم به تو که بهترین ِ بهترین ِ منی .... مرد ِ زندگیم ....

_ مه سو _

  • ۵۰۴

میخوام دوباره رنگ کنم ...

  • ۱۲:۰۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷۱

من عاشقتم مستر اچ

  • ۱۴:۴۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۳۲

دلشکستگان

  • ۱۷:۱۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷۳

بر ما چه گذشت ...

  • ۲۲:۰۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸۸

مسافران

  • ۲۳:۴۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۶۱

450 درجه فارنهایتــ

  • ۱۶:۲۹

این مطلب به دعوت جناب فیشنگار و در اصل چالشی توسط نئو تد عزیز نوشته شده :

یادمه دبیرستانی بودم و عشق کتاب.... رمان .... ایرانی و خارجیش فرقی نمیکرد....

بیشتر از اینکه بخوام دنبال درسم باشم عشقم این بود بشینم و کتاب بخونم.... روی تختم دراز میکشیدم و کتاب درسیمو باز میکردم و رمانم روش و همیشه ی خدا گوشم تیز بود که تا صدای پای کسی به سمت اتاقم میاد رمان رو قایم کنم و کتاب درسی رو دست بگیرم!!!! البته که گاهی هم مچم گرفته میشد خنده

اون سالها کتاب های زیادی رو از کتابخونه یا دوستان گرفتم و خوندم....یه سری هاشونو اسمشونو نوشتم.....شاید بیش از 200 جلد کتاب... جلوی اسمشون هم به اندازه ی خوب بودنشون از هیچ علامت تا یک نقطه تا گرفتن چند ستاره امتیاز میذاشتم!!! همون سال ها چندین تایی رمان هم نوشتم که دوستام میخوندن و میگفتن وای چه عالی....چقدر قلمت خوبه و تغییر بده مثلا آخراشو و چاپش کن.... چون من حسابی اولای نوشتن رو کش میدادم و به آخراش که میرسیدم دیگه حوصله م سر میرفت و سر هم بندی میکردم .... همه فکر میکردن یه روزی نویسنده میشم ولی خب دنبالش نکردم...

همون سال ها کتاب سینوهه اصلی رو که دو جلد بود و خیلی هم قطور بود یکی از دوستانم برام آورد و خوندم....یا پرندگان خارزار....همه هم کتاب های بدون سانسور قدیمی بودن....و چقدر خوندنشون دلچسب بود و قشنگ....یا کتاب های هری پاتر...یادش بخیر چه تبی میکردیم تا فیلم هری پاتر به بازار بیاد و ببینیم چقدر از مطالب کتاب هاش رو فیلم کردن...چقدر به تصورمون نزدیک بوده....یا رمان های جنایی خارجی....یا خاطرات تاریخی مثل دزیره که یکی از محشرترین کتاب های خاطرات تاریخی بود که خوندم....البته اینم چاپ قدیمش ....

اما به یه جایی رسیدم از کتاب خوندن که دوسی جونم ( صمیمی ترین دوستم که همچنان خوره کتاب هست و اینروزا هر دو سه روزی یه کتاب جدید که خونده رو تصویر میکنه توی اینستا ) گفت اینقدر رمان های عاشقانه نخون.... بیا کتاب هایی بخونیم که یه چیزی هم یاد بگیریم کنارش.... و برام اول کتاب شازده کوچولو  و بعدش کیمیاگر رو آورد .... و میتونم بگم این دو تا کتاب اوج تغییرات فکری رو درون من بوجود آوردن ....

شازده کوچولوی آنتوان دوسنت اگزوپری با اون زبون ساده ش ولی نکته های خیلی خیلی ریز و قشنگش که پشت کلمه کلمه ش حرف بود و تفکر ....

و بعدتر کیمیاگر پائیلو کوئیلو.... که منو با خودش به دنیای دیگه ای برد .... دنیایی برای کشف رازهای زیبای هستی....و اینقدر منو توی فکر برد که نشستم و یه تکه هاییش رو حتی توی یه دفتر برای خودم یادداشت کردم...و از اون به بعد عاشق نوشته های پائیلو کوئیلو شدم....و این دو تا کتاب از کتاب های محبوبی بودن که هنوزم ممکنه بخوام به نوجوانی هدیه بدم از اولین انتخاب هامن....

و کلا انگار راه زندگیم رو تغییر داد...

بعد از اون بود که یه سری کتاب های خوب دیگه خوندم.... مثل :

ماجرای عجیب سگی در شب از مارک هادون

ناطور دشت از جی. دی. سالینجر

که این دو تا هم با اینکه از زبان نوجوان نوشته شده بودن ولی به قدری جذاب بودن از نظر من که هنوز هم وقتی یادش میفتم ته کامم شیرین میشه ... مخصوصا ناطور دشت که یه نقد خیلی بلند و زیبا از داستان هم در ادامه ی کتاب نوشته شده بود که باعث فهم بیشتر مطلبش میشد ....

و بعدتر :

کافه پیانو از فرهاد جعفری ...

چراغ ها را من خاموش میکنم از زویا پیرزاد ...

و قلعه حیوانات نوشته جرج ارول ...

و اینجوری شد که دنیای دیگه ای به روی من باز شد.... دنیای جدیدی از نوشته های بهتر... و تفکرات بیشتر ....

این سالها با اینکه کمتر کتاب میخونم ... با اینکه برای خودم کتابخونه ای دارم و عشقم گشتن میون کتاب ها توی کتابفروشی هاس هنوز اون چندتا کتاب برام یه چیز دیگه ان ... چون باعث شدن اگه کمتر کتاب میخونم ولی برای خوندن هر کتابی وقت نذارم و قبلش تحقیق کنم....

اینروزا خیلی کم کتاب میخونم.... ولی از لیست صد کتاب برتر جهان بیشتر دنبال کتابم.... یا معرفی کتاب های خوب.... باشد که رستگار شوم...

پ .ن : دعوت :

در این چالش دعوت میکنم از

سپیده قشنگم

وفای نازنینم

و معصومه ی جانم ....

و هر آنکسی که از این چالش و معرفی کتاب هایی که دوست داره و تحولی در فکرش ایجاد کرده لذت میبره ....

  

پ.ن 2 : توضیح کوتاه راجع به هر کتاب با کلیک بر روی اسم کتاب قابل دسترسی هست ....

_ مه سو _

  • ۳۸۲
قلب تو کبوتر است ؛ بالهایت از نسیم ؛ قلب من سیاه و سخت ؛ قلب من شبیهِ ... بگذریم /// دور قلب من کشیده اند یک ردیف سیمِ خاردار ؛ پس تو احتیاط کن جلو نیا برو کنار /// توی این جهان گنده ، هیچ کس با دلم رفیق نیست ؛ فکر می کنی چاره دلی که جوجه تیغی است ... چیست؟! /// مثل یک گلوله جمع می شود جوجه تیغی دلم ؛ نیش می زند به روح نازکم ، تیغ های تیز مشکلم /// راستی تو جوجه تیغی دل مرا ، توی قلبت راه می دهی؟ او گرسنه است و گمشده ، تو به او پناه ... می دهی؟ /// باورت نمی شود ولی ... جوجه تیغی دلم ، زود رام می شود ... تو فقط سلام کن ، تیغ ها ی تند و تیز او ... با سلام تو ، تمام می شود ......................................... یادداشت های بلندم از روزمرگی ها و خاطراتم با مستر اچ...
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan