- يكشنبه ۳۱ فروردين ۹۳
- ۱۷:۱۵
- ۱۱۴
عاشق اسمم می شوم، وقتی... تو صدایم می کنی
با لبهام
روی چشمهات
علامت تعجب بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه بخواهد ؟
میبوسمت
و ماه میشوم
بر سینهی تو
آویخته به زنجیری که
دستهای من است
با خیالت
زندگی میکنم
و با خودت
عاشقی
کاش دو بار زاده میشدم
یکی برای مردن در آغوش تو
یکی برای تماشای عاشقی کردنت
آنهمه دشت بیانتها
آنهمه تپه سبز
آنهمه چشم خیس
آنهمه گل سرخ و سپید و بنفش
همه در خواب من بودند
تا بفهمند نگاه من شیداتر است
یا صدای تو عاشقتر
و زمین در چرخش خود مکثی کرد
تا مزه مزه کردن این لحظه
لَختی به طول انجامد
و دل من آرام گیرد
آنهمه دشت بیانتها
آنهمه تپه سبز
آنهمه چشم خیس
آنهمه گل سرخ و سپید و بنفش
سرد و زیبا
آنجا مبهوت باد
همه در خواب من بودند
دیگر گمت نمیکنم
وگرنه راه میافتم
شهر به شهر
زنگ خانهها را میزنم
و میپرسم : عشق من اینجاست ؟
(عباس معروفی)
_ مه سو _