- يكشنبه ۲ تیر ۰۴
- ۰۷:۵۷
سلام
خوبین همگی؟
توی همین چند کلمه کلی حرف هست...برای ما وبلاگ نویس ها، دوستی فراتر از یک شهر هست... فراتر از یک مکان کوچک... و الان من دوستایی دارم از سراسر ایرانم... که هر روز و هر لحظه قلبم براشون دیوانه وار میتپه... که احوالشون اینروزها چطوره؟
لطفا از حالتون باخبرم کنید...
ما خوبیم الحمدالله... از درون لحظاتی فروپاشی دارم ولی بخاطر قلب خونه مون خیلی به روی خودم نمیارم... گاهی میون شب از خواب میپرم و سریع اخبار رو چک میکنم... مستر اچ دعوام میکنه که خودآزاری نکنم... صبح ها بعد از رفتن مستر اچ به محل کارش هزار فکر و خیال به سراغم میاد تا ظهر که در باز بشه و کمی از خستگی هامو روی دوش مستر اچ بگذارم و آسوده تر باشم با حضورش..
راستش دیشب خیلی به گذشته ها فکر کردم... اینکه چی بهم گذشت تا وقتی ۱۳ سال پیش مستر اچ وارد زندگیم شد و شد نور زندگیم... شد بهترین انتخابم... شد هدیه خدا به قلب خسته م... و تیرماه که برای ما سالگرد یکی شدنمون هست.. ۵ سال از زیر یک سقف بودنمون گذشت... جدی جدی داریم کنار هم مو سپید میکنیم و شیرین میگذره ...
اینروزها قندکم روز به روز شیرین تر میشه... از اون دختر ادایی ها هست که برا بدست آوردن خواسته هاش بلده چطوری برا من و باباش دلبری کنه... چشم نازک کنه یا ابرو بالا بندازه یا بوسمون کنه تا به خواسته دلش برسه...
فرفری موی ما دل ازمون میبره و وقتایی که همه توجهم رو بهش میدم و باهاش بازی میکنم اصلا متوجه گذر زمان و اتفاقات اطرافم نمیشم... عاشق بازی گل یا پوچ و قایم باشک و آب بازی هست... یه وقتا من رو مینشونه تا از دور بدوئه و بپره توی بغلم تا بوسه بارونش کنم... یادمه کوچکتر که بود همیشه کف پاهاش رو میبوسیدم و میگفتم این پاها زود بزرگ میشن بعد که زمین بگذارتش نمیشه بوسیدش... ولی من همچنان تک تک انگشتای دست و پاهاش رو میبوسم و غرق لذت میشم و شکرگزار خدا که همچین نعمتی رو بهمون داد... یه دختر با همچین قلب مهربونی که تا کمی منو خسته میبینه آغوشش برام باز هست و بوسه هاش حالم رو خوب میکنه... دخترکم خیلی خیلی مامانی هست...نمیدونم به سن و سالش هست یا کلا اینطوریه... من خودمم مامانی تر هستم تا بابایی...یعنی میزان صمیمیتم با مامانم خیلی بیشتر بوده...میزان دوست داشتن واقعا برام هر دو ویژه ن...
اینروزا شدیدا به رابطه من و باباش حسادت میکنه... اگه کنار هم بنشینیم سریع باباشو صدا میزنه و اشاره میکنه فاصله بگیر...چند روز پیش دراز کشیده بودم و پاهام روی پای مستر اچ بود حرف میزدیم سریع اومد روی مبل پای من رو جمع کرد و رو پای خودش گذاشت... من اون وسط غش و ضعف... رفتم و سرم رو روی پاش گذاشتم و شروع به ناز کردنم کرد با صدای نازک و دوس داشتنیش: نااااااز... نااااااز
دیشب به مستر اچ میگفتم: قندک واقعا همون دختری که آرزو داشتی داشته باشیش هست؟ همونقدر شیرین که تصورش کرده بودی؟ میگفت دقیقا همونه که میخواستم...
راستشو بگم لذت میبرم وقتایی که مستر اچ یه آهنگ میگذاره و قندک رو بغل میکنه و دستاشون تو دستای همدیگه با هم میرقصن... من عاشق دیدن این قابم...
................................................................
عزیزای من... اینروزام میگذره...
ما سختی های زیادی رو کنار هم از سر گذروندیم... سختیش اینه که نمیدونیم کی تموم میشه و چقدر خسارت جانی داره... درست مثل کرونا که پایانش مشخص نبود... ولی ما صبوریم در کنار هم و قدرتمند...
آرزو میکنم همه تون رو صحیح و سالم ببینم... و پایان همه ظلم ها به همین زودی زود اتفاق بیفته...
در پناه خدا امن باشید...
دوستتون دارم
- مه سو -
- ۵۷